خیزش برای آگاهی و بیداری

by پرویز قاضی سعید

خوانندگان عزیز و ارجمندی که از سر لطف و بزرگواری، مقالات صاحب این قلم را مطالعه میفرمایند، در نظر دارند که تاریخ نگارش آن به یک هفته قبل باز می گردد. یعنی حداقل پنج روز قبل از آنکه مجله برای ارسال به چاپخانه آماده شود. بنابراین آنچه که مورد بررسی قرار می گیرد در رابطه با مسائلی است که تا هفته پیش در رسانه های خارجی اخبار رادیو و تلویزیون های اروپائی و آمریکائی انتشار یافته یا بررسی نظرات کارشناسان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است. در حالیکه باز هم شما فرهیختگان میدانیدکه مسائلی که به آن اشاره شد، یعنی مسائل سیاسی و اجتماعی ممکن است هر روز رنگی تازه بخود بگیرد و قلم سرنوشت راهی جدید را پیدا کند.

مهمترین مسئله ما این روزها و تا این لحظه قیام سرنوشت ساز مردم ایران است. مردمی که چهاردهه، یعنی چهل است گرفتار سرنوشتی شوم و روزگارانی تیره و تباه بوده اند در تمام زمینه های زندگی یک انسان، طبیعتاً اولین سئوالی که به ذهن متبادر می گردد این است که چه شد و چه پیش آمد که صبر و تحمل این مردم به پایان رسید؟! چرا تاکنون تحمل می کردند و به طور ناگهانی صبر و تحمل آنها به آخر رسید؟ حساسیت قضیه هم از همین نقطه آغاز می شود.

این دردی ناگهانی و نوظهور نبود. تقریباً یکسالی بعد از حمله صدام حسین به خاک ایران کم کم مردم به نوعی هشایری و بیداری رسیدند. مردمی که ارزش آن همه نعماتی را که داشتند و بنا به دلایل گوناگون که عمداً از عدم مطالعه، عدم تجربه، جوانی و خامی و رویاهای پوچ سرچشمه می گرفت، قدرنمی شناختند تازه کم کم متوجه شدند که چه فریب بزرگی خوردند از آخوند و ملا و در نهایت از باور به دینی که فکر می کردند «الرحمان الرحیم» است نه «قاصم الجبارین»! این اندیشه ها، بطور طبیعی نمی توانست به طور ناگهانی ظهور کند. آنهائی که دم از آزادی میزدند و باور نداشتند که در تمام زمینه ها آزدای دارند تازه فهمیدند آزادی سیاسی در جهان امروز، حتی در کشورهای اروپائی هم بر آن صورتی که آنها در فکرشان داشتند و یا به آنها تلقین شده بود وجود ندارد.

در همین آمریکا هم مردم رای خود را تحت تأثیر تبلیغات دست های پنهان و نهان به صندوق می ریزند. پس نارضایتی مردم چیز تازه ای نبود. از دو، سه سال بعد از جنگ صدام، نارضایتی ها وجود داشت ولی پنهان. بدین ترتیب است که می توان با اطمینان مدعی شد که از مدتها قبل نشانه های اعتراض و نارضایتی عمومی مشهود بود. فقط امکاناتی لازم داشت و فرصت. امکانات چه بود؟!

خطی که مردم را به هم پیوند دهد، وسیله ای که مردم بتوانند از افکار یکدیگر مطلع و باخبر شوند. بدانند و بفهمند که آنها تنها نیستند و در آنها «همگانی» است. مطبوعات تحت سانسور رادیو و تلویزیون حکومتی، نمی توانست وسیله «اتصال» و «اتفاق» همگانی باشد تا عموم مردم از شکاف بزرگ در تمامی لایه های حکومتی، مطلع گردند. وسیله تبادل فکر و اندیشه وجود نداشت. در هر حال جهان یکجا نمی ماند. حرکت نمی تواند ر یک گوشه از دنیا به وجود آید، بی آنکه سایر مردم جهان از آن بی خبر و بی اطلاع بمانند. تکنولوژی به معنای واقعی کلمه آن پیش بینی دیرین را شکل وواقعییت بخشیده بود. همان پیش بینی که روزگاری نه چندان دور که به تاریخ پیوسته باشد مسئله «دهکده جهانی» را مطرح کرد! جهان تبدیل شد به همان دهکده، صبح در پاریس صبحانه می خوری  و برای ناهار به لندن میروی! شب را در نیویورک هستی و روز بعد به تماشای حیوانات در جنگل های آفریقا رفته ای. در تهران در خانه خود نشسته ای و از آتش سوزی های وسیع در کالیفرنیا مطلع می شوی و....تا جائی و که سطح کره مریخ را از نزدیک می بینی و بازهم در میابی که سیاره مشتری از «الماس» ناب است و دسترسی به «مشتری» می تواند قیمت الماس را تا حد قیمت مس تنزل دهد. خلاصه کنم معجزه «اینترنت» معجزه تبادل اطلاعات و تماس با هر گوشه دنیا در یک چشم بهم زدن و با فشار یک انگشت!

در چنین دنیایی ملت بزرگ و هوشیار ایران نمی توانست بی اطلاع بماند. در اندک مدتی اینترنت همه گیر شد و تعداد کسانیکه از پیر و جوان- خاصه جوانان به استفاده از اینترنت پرداختند، فقط در ایران ما از مرز پنجاه میلیون نفر تجاوز کرد. نتیجه حداقل پنجاه میلیون نفر دریافتند تنها نیستند! در غم ها و گرسنگی ها، در گرانی ها، در بی خانمانی ها در فشار و زور ظلم و ستم و در همه بدبختی ها! همزمان با آن دریافتند که عده ای معدود که تعدادشان از چند صد نفر تجاوز نمی کند و همه با هم با قوم و خویش هستند و یا رفیق گرمابه و گلستان حق هفتاد میلیون نفر را می خورند. و مرگ بر آمریکا می گویند اما فرزندان آنها در آمریکا و اروپا از بهترین امکانات زندگی برخوردارند و در خود ایران فقر زده و به سیه روزی نشسته، فرزندانشان با اتومبیل های «میلیارد تومانی» شب ها در خیابنها نمایش «پول و ثروت» می دهند، دریافتند که در میان همین قوم و خویش ها و دوستان ظاهری هم بر سر چپاول ثروت ملت، اختلافات فراوان وجود دارد و در کوتاهترین کلام فهمیدند که این حکومت، حکومتی غاصب است که از پیچ و مهره مملکتی هم جز- خرافات پوسیده- برخوردار نیست. فهمیدند اصول گرا و اصلاح طلب، تندرو، سست رو(!) همه از یک قماش هستند، قماشی که از فیضیه قم مانند میکروبی به بیرون رخنه کرده اند و دریافتند که فیضیه قم بوسیله استعمار انگلستان برای تحمیق مردم درست شده است. فهمیدند که دشمنی این حکومت با دستاورهای سردار کبیر ایران «رضاشاه بزرگ» است به دلیل اینکه  آن مرد در آن روزگاران دور می دانست که اسلام و آخوند و فیضیه دشمن ایران و ایرانی است.

اما آیا این بیداری و آگاهی برای خیزش همگانی و یک جنبش ملی کافی و وافی بود؟ نه هیچوجه، نه! ملتی که چهل سال زیر ضربات حکومتی بود و جان آنها در برابر حکومت کوچکترین ارزشی نداشت ملتی که هر بامداد بچه های کوچک خود را «قلمدوش» می کردند و به تماشای اعدام می برند. ملتی که می دیدند حکومت رسماً اعتراف می کند نمی تواند روزی سه وعده به زندانیان غذا بدهد، ملتی که می دیدند دائم گورستانها گسترش پیدا می کنند و زندان های جدیدی در بیابانهای اطراف شهرها به وجود می آید، صرفاً با آگاهی به اوضاع- آنهم بی خبر از اتحاد وفاق ملی- نمی توانستند اقدام به خیزش و جنبش همگانی کنند. نیرویی برتر لازم بود. نیروئی که به آنها بگوید: بجنبید! حرکت کنید! نترسید که دیگر تنها نیستید. حرکت کنید که ما مراقب و مواظب شما هستیم و در صورت لزوم به کمک شما میائیم.

خوب مردم چگونه از این کمک رسانی باید مطلع شوند؟!

چون خوب فکر کنید پاسخ به این سوال ساده است! همان نیروهائی که در سال 57 ناگهان مردم را به یاد «اسلام عزیز» انداخت! مامورین «خودی»، اما ناشناخته!

مامورین خارجی اما ناشناس! و بالاخره همان نیروی آگاهی دهنده یعنی قدرت تکنولوژی یعنی ارتباطات جهانی، یعنی اینترنت! دیدند رئیس جمهور قدرتمندترین کشور، یعنی آمریکا رسماً می گوید. من اوباما نیستم که به تماشای کشتار شما بنشینم و ماجرای سال 88 و سکوت اوباما، را هم دیدند این رئیس جمهور جدید رسماً می گوید. من آماده کمک به شما هستم. من برروی کشتار شما چشم نمی بندم.

این چنین شد که مردم سرانجام جنبش حق طلبی را آغاز کردند. اما این هنوز تمام ماجرا نیست. آنچه که در ایران ما طی هفته گذشته روی داد و امید اینکه تا این مقاله به دست شما می رسدو همچنان ادامه داشته باشد، لایه های پنهان و حساس هم دارد. اما پرداختن به این لایه های حساس، کمی دقت می طلبد و اندکی جوانب احتیاط را ضروری می کند. معهذا اگری عمری باقی بود من قطعاً به این لایه های پنهان خواهم پرداخت. لایه های که سیاست داخلی آمریکا، سیاست خاموش «حکومت پنهان جهانی» لایه های که بی تفاوتی اتحادیه اروپا را که فاقد یک حرف جدی و یک حرکت اصولی (تا این لحظه) است، سیاست اقتصادی و نفتی، سیاست روسیه را که اخطار می دهد دولت های خارجی نباید در کار مردم ایران دخالت کنند و ... و... شرح خواهم داد. به امید اینکه به زودی شاهد آزادی ایران و بیشتر از آن، آگاهی وسیع تر مردم ایران نسبت به خرافات مذهبی 40 ساله زجر و سیه روزی 100 سال عقب افتادگی ملت را جبران کند. 

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Free Subscription